کـه چشــم هایم دیـگر ،
بـا مـن و بغــض هایـم نـمی سـازنـد !!
خــدایا
کـمـی بـیـا جـلـوتـر
مـی خـواهـم در گوشت چـیـزی بـگـویم ...!
ایـن یـک اعـتـراف اسـت ...
مـن بـی او دوام نـمی آورم
حـتـی تـا صـبح فــردا !...
سـختـه...
بـه جـایی بـرسی کـه دیـگه
نـه هیـچ اومـدنی آرومـت کنـه ،
نـه هیـچ رفتـنی نابـودت ...
هیـچ وقـت بـرنـگرد...
میـدانـی؟
وقـتی قبـل از بـرگشتـن فعـل رفتـنی در کـار باشـد،
محـبت خـراب می شـود ،
محـبت ویـران می شـود ،
محـبت هیـچ می شـود ،
بـاور کن یـا بـرو یـا بـمان ...
امـا اگـر رفتـی، هیـچ وقـت بـرنـگرد ...
هیـچ وقـت ...
بـه زخـم هـایم مـی نـگری ؟
درد نـدارد
دیـگر روزی کـه رفـتی
مـرگ تـمام دردهـایم را بـا خـودش بـرد
مـرده ها درد نـمی کـشند ...!
از تـو خـواهشـی دارم بـرنـگرد
دیـگر زنـده ام نـکن !...
صـدای زندگی را میشنـوم...
همــه جــا...
فـرا می خـــوانـد مــا را...
تــــو را!
بـرای در آغــوش کشیــــدن معـشـوقت...
مـــرا!
بــرای در آغـوش کشیــدن زانــوی غـــم...
یــادتـه گفتـی
بـه شرافتـم قسـم تا آخـرش هستـم ؟
شرافتت پیـش من گـرو مونـده ...
حــالا بـا عشـق جدیدت چیکـار مـی کنـی بــی شرف ؟